صدای سرد سوژه ها
13 اسفند 1396 توسط اهل قلم
گاهی دست از نوشتن باید برداشت. سوژه ها انقدر صدایشان بلند هست که گوش های اشنا بشنود. میشود عشق را شنید در صدای مادری که برای خوابیدن کودکش لالایی میخواند. میشود غم را در نگاه پیرزن ها و پیرمردهای اسایشگاه سالمندان شنید. مگر میشود غصه کودکی نکردن دخترک دستمال فروش سر چهارراه را نخورد وقتی همه ما شبها با داستان دخترک کبریت فروش خوابیده ایم. کمی تلاش کنی صدای غرور مردی را میشنوی که از لابلای پینه های دست هایش بلند میشود. من چه بنویسم جز تکرار مکررات. جز کلیشه.
من یاداوری میکنم که
زندگی در بطن کوچه ها جریان دارد
امید لابلای اجر ها، منتظر نشسته است
و خدا بالای سر این شهر سایه انداخته.
#حسین_رحمانی_نیا